چشمهای بارانی
آری... بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود
پنجره ای نشانم دهید تا من برای همیشه نگاه منتظر پشت آن باشم پنجره ای نشانم دهید من خانه ای دارم با چهار ضلع بلند آجری روشنایی خورشید را از یاد برده ام آسمان پر ستاره را نیز پنجره ای نشانم دهید پنجره ای که پرواز گنجشکان را از پشت آن تماشا کنم و خوشبختی مردمان را و گذر فصل ها را در کوچه ما خانه ها را بی پنجره می سازند...
نظرات شما عزیزان:
قالب رايگان وبلاگ پيجك دات نت |